معنی از غدد بدن

حل جدول

از غدد بدن

لنفاوی


از غدد داخلی بدن

تیروئید

تیرویید

لغت نامه دهخدا

غدد

غدد. [غ ُدَدْ] (ع اِ) ج ِ غُدّه. (منتهی الارب):
دروجود بزم ما اغیار شد همچون غدد
گر ازاله میکنی لابد مضرت میرسد.
(لسان العجم بنقل از ابوالمعالی).
رجوع به غده شود.

غدد. [غ َدَدْ] (ع اِ) مرگامرگی شتران. (منتهی الارب). طاعون الابل. ج، غداد. (اقرب الموارد). رجوع به غداد شود.


غدد تراوا

غدد تراوا. [غ ُ دَ دِ ت َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) غدد مترشح. رجوع به غدد مترشح شود.


غدد زیرزبانی

غدد زیرزبانی. [غ ُ دَ دِ زی زَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) یکی از انواع غدد بزاقی. رجوع به غدد بزاقی شود.


غدد دمعه

غدد دمعه. [غ ُ دَ دِ دَ ع َ / ع ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) غدد اشکی. رجوع به غدد اشکی شود.


غدد بناگوشی

غدد بناگوشی. [غ ُ دَ دِ ب ُ / ب َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) یکی از انواع غدد بزاقی. رجوع به غدد بزاقی شود.


غدد نکفیه

غدد نکفیه. [غ ُ دَ دِ ن َ فی ی َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) غدد بناگوشی. از انواع غدد بزاقی. رجوع به ترکیب اخیر شود.


غدد لمفاتیکی

غدد لمفاتیکی. [غ ُ دَ دِ ل َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) غدد لنفاوی. رجوع به لنفاوی شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

غدد تعریفی

غدد مخصوص ترشح عرق هستند که در تمام سطح پوست بدن زیر جلد قرار دارند


غدد

جمع غده

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

غدد

(غُ دَ) [ع.] (اِ.) جِ غده.

معادل ابجد

از غدد بدن

1072

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری